در کلبه احزان فاطمه علیهاالسلام
زهرا جان! در فراق پدر مى گریى و هنگامه ابرى چشمانت
شهر را بر هم زده است؛ بگذار این به خواب رفتگان بخوابند!
زهرا جان! تمام سوره ها نازل شدند و اینان از خواب سنگین
جهالت برنخاستند و اگر نبود این چنین، تشت خاکستر بر
فرق علت آفرینش نمى ریختند.
تنها تو مى دانى که محمد که بود؛ امتزاج بصیرت و شمشیر
بى تکلّف و لطیف مثل نسیم؛
لبریز از تحمل کوچه هاى سنگ باران و شکنجه یاران
لبریز از غمى همیشگى و پنهان و روحى بى کران
پر از عطر اذان و ضربه هاى خزان، سوره سرخ ایثار و آیه سبز بهار.
بدرود که دستان قلم در فراق تو آتش گرفته اند!